خیلی سال قبل وقتی که بچه بودم از پدرم شنیدم که هر مردی با پیژامه یا همان لباس راحتی که توی خونه میپوشد بیرون از خانه دیده بشود، دستگیر شده و باید یک روز زندانی و جریمه نقدی شود. از اون روزها سالهای بسیاری گذشته است . اما به خوبی به خاطر دارم که همه مردها این مورد را قبول کرده بودند و به هیچوجه با لباس خانه در ملاءعام حضور پیدا نمیکردند ولو برای چند ثانیه . اون روزها زباله ها را توی سطل کنار در ورودی میگذاشتیم تا رفتگرانی که شبانه مشغول کار و زحمت بودند آنها را تخلیه کنند . سطل خالی همان جا میماند تا صبح که مردان برای خواندن نماز جماعت در مسجد یا خرید نان تازه از نانوایی از خانه بیرون می رفتند آن را به داخل خانه برگردانند. بنابراین مردان آن زمان هیچ بهانهای برای بیرون رفتن با لباس خانه را نداشتند حتی برای بیرون گذاشتن زبالهها.
اما امروز که سالها از آن قانون شهری میگذرد، مردانی را میبینیم که با لباس ورزشی در سطح شهر میگردند و از مغازه و فروشگاه خرید میکنند، از آشپزخانهها غذا میخرند، با دوستانشان گرم احوالپرسی میشوند، پیاده روی میکنند، ماشینشان را به کارواش یا تعمیرگاه میبرند و ...
البته خیلی از مردان در خانه از لباس ورزشی به عنوان لباس خانه استفاده میکنند که اصلاً به ما ربطی ندارد. ولی وقتی با همون لباس برای خرید به مغازه یا سایر مکانهایی که عمومی است، میروند دیگر به ما مربوط میشود. آیا واقعاً ما مجبوریم حضور این افراد را با این گونه پوشش در هر جایی تحمل کنیم؟ حتماً باید مقرراتی وضع شود یا بخشنامهای صادر شود تا دیگر کسی نخواهد و نتواند با هر پوششی از خانه بیرون آید؟ آیا این مردان از این رفتار خود شرمنده نمیشوند؟ آیا فقط زنان میتوانند بد حجاب باشند؟ آیا عفاف و حجاب در مورد مردان صدق نمیکند؟ آیا با لباس نامناسب در منظر عمومی ظاهر شدن، حقالناس ندارد؟ آیا با لباس نامناسب در منظر عمومی ظاهر شدن، هنجار این جامعه است؟
آیا برای حل این مشکل باید منتظر وضع مقررات و بخشنامه باشیم؟
نقش زنان در هر خانواده برای حل این مشکل چقدر است؟
اطمینان دارم اگر زنی نخواهد سایر مردان را با لباس خانه یا لباس ورزشی ببیند ، به طور قطع مرد خود را از پوشیدن آنها منع میکند.
خداى را سپاس که براى حکمش برگردانندهاى، و براى بخشش بازدارندهاى و همانند ساختهاى ساخته هیچ سازندهاى نیست، و او سخاوتمند و سعتبخش است، انواع مخلوقات را پدید آورد، و ساختهها را با حکمتش محکم نمود، طلیعهها بر او پوشیده نمیماند، و ودیعهها نزد او ضایع نمیشود پاداش دهنده هر سازنده، و بینیازکننده هر قناعتگر، و رحمکننده بر هر نالان، و فروفرستنده سودها، و نازلکننده کتاب جامع با نور درخشان است،اوست شنونده دعاها، و دورکننده بلاها، و بالابرنده درجات و کوبنده گردنکشان است، پس معبودى جز او نیست، و چیزى با او برابرى نمیکند،و چیزى همانندش نیست، و اوست شنوا و بینا، و لطیف و آگاه، و بر هرچیز تواناست......
... خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم،و با پرهیزگارى مرا خوشبخت گردان، و به نافرمانیات بدبختم مکن، و خیر در قضایت را برایم اختیار کن، و به من در تقدیرت برکت ده، تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختى نخواهم، و تأخیر آنچه را تو پیش انداختى میل نکنم. خدایا قرار ده بینیازى را در ذاتم، و یقین را در دلم، و اخلاص را در عملم، و نور را در دیدهام، و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهرهمند کن، و گوش و چشمم را دو وارث من گردان، و مرا بر آنکه به من ستم روا داشته پیروز فرما، و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده، و چشمم را بدینسبب روشن گردان. خدایا گرفتارىام را برطرف کن، و زشتیام را بپوشان، و خطایم را بیامرز و شیطانم را بران و دینم را ادا کن، و برایم معبودا در آخرت و دنیا درجهاى برتر قرار ده......
.. .تویى که عطا کردى،تویى که نعمت دادى،تویى که نیکى کردى،تویى که زیبا نمودى،تویى که افزون نمودى،تویى که کامل کردى،تویى که روزى دادى،تویى که موّفق نمودى،تویى که عطا فرمودى،تویى که بىنیاز نمودى،تویى که ثروت بخشیدى،تویى که پناه دادى،تویى که کفایت نمودى،تویى که راهنمایى فرمودى،تویى که حفظ کردى،تویى که پردهپوشى نمودى،تویى که آمرزیدى تویى که نادیده گرفتى،تویى که قدرت دادى،تویى که عزّت بخشیدى،تویى که کمک کردى،تویى که مساعدت فرمودى،تویى که تأیید نمودى،تویى که نصرت دادى،تویى که شفا بخشیدى،تویى که سلامت کامل دادى،تویى که گرامى داشتى، بزرگ و برترى،حمد و شکر همیشگى توراست ...
التماس دعا
سلام.
از آخرین باری که نوشتم چند سال میگذرد. نپرسید و نگویم که چه گذشت و چگونه گذشت.
الان فقط میخواهم بنویسم. همین.
دیدارها تازه میشود. خبرهای خوب به یکدیگر میدهیم . مطالب تازه و جدید مینویسیم. من مینویسم و شما مینویسید. من میخوانم و شما میخوانید.
همین نعمت است. نعمتی که 8 سال از خودم دریغ کردم.
سلام،
سلامی از روی شرمندگی بسیار...
راستی شاید اصلا کسی مطالب این وبلاگو نمی خونه... ولی باز هم شرمنده ام... شرمنده خودم... شرمنده قولی که به خودم دادم... شرمنده صبری که اشاره و نشانه داشت برای این که سری بهش بزنم... ولی اشاره و نشانه شاید به صبوری دوستانم نباشه... دوستانی که گاهی بهشون سر می زنم و گاهی هم تماسی تلفنی....
خوب حالا که شرمنده خودم هستم، باید کاری کنم... یک کار خوب و سازنده... باید با اراده پیش بروم....همیشه یادم می مونه که اگر دیر می شه اما تمام نمی شه.... شاید هیچوقت دیر نباشه... ناامید نیستم.... دوباره می نویسم و می نویسم.... شاید .... نه مطمئنم که دوستانم بهم سر می زنند و منو از شرمندگی در میارند....
می دانم که خیلی دیر کردم، ولی هستم... مدتی خیلی گرفتار کارهای اداری بودم، ولی از این به بعد خیال دارم هر روز در این فضایی که متعلق به من است، مطلبی بگذارم.
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجان بورانی پیش آوردند، خوشش آمد، گفت: «بادنجان، طعامی است خوش.» ندیمی مدح بادنجان، فصلی پرداخت. چون سیر شد گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز در مضرت بادنجان، مبالغتی تمام کرد، سلطان گفت: «ای مردک! نه این زمان مدحش می گفتی؟» ندیم گفت: «من ندیم توام، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را.»
عبید زاکانی
از بین افرادی که در نظرسنجی شرکت کرده بودند، که البته تعدادشان زیاد هم نبود، ۴۰ درصد اعتقاددارند که بهترین زمان برای شروع مطالعه در دوران دبستان است. ۳۰ درصد از دوستان مهدکودک و ۲۰ درصد بین یک تا سه سالگی فرد را بهترین زمان برای شروع مطالعه می دانند.
این مطلب برداشتی از صفحه ۲۳، کتاب نشانه شناسی کاربردی، ترجمه دکتر فرزان سجودی است.
نشانه همیشه دو رو دارد. دال بدون مدلول، یا به عبارتی دالی که به هیچ مفهومی دلالت نکند، صدایی گنگ بیش نیست و مدلولی که هیچ صورتی (دالی) برای دلالت بر آن وجود نداشته باشد امکان ندارد، قابل دریافت و شناخت نیست. سوسور تاکید کرده است که صدا و اندیشه (یا دال و مدلول) درست مانند دو روی یک برگ کاغذ از هم جدایی ناپذیرند. این دو سوی نشانه به واسطه یک «پیوند متداعی» ارتباط تنگاتنگ ذهنی دارند، «هر یک آن دیگری را راه می اندازد»
از دید سوسور این دو وجه نشانه وابستگی متقابل به یکدیگر دارند و هیچ یک مقدم بر دیگری نیستند. نشانه محال است که از لفظ بدون معنی یا معنی بدون لفظ تشکیل شده باشد.
ظریفی مرغ بریانی در سفره بخیلی دید که سه روز پی در پی بود و نمی خورد. گفت: «عمر این مرغ بعد از مرگ درازتر از عمر اوست پیش از مرگ !»
عبید زاکانی
این متن برگرفته از متن سخنرانی دکتر فرزان سجودی در مراسم یادروز حافظ در شیراز است.
گفتمان حوزه ای که مجموعه ای از نشانه ها در آن به صورت شبکه ای در می آیند و معنایشان در آنجا تثبیت می شود.
معنای نشانه های درون یک گفتمان حول یک نقطه ی مرکزی به طور جزیی تثبیت می شود. نقطه مرکزی، نشانه برجسته و ممتازی است که نشانه های دیگر در سایه آن نظم پیدا می کنند و به هم پیوند می خورند.
تثبیت معنای یک نشانه در درون یک گفتمان از طریق طرد دیگر معانی احتمالی آن نشانه صورت می گیرد. از این رو، یک گفتمان باعث تقلیل معانی احتمالی می شود. گفتمان تلاش می کند تااز لغزش معنایی نشانه ها جلوگیری کند و آنها را در یک نظام معنایی یک دست دام بیندازد.
چون گفتمان ها همیشه در تقابل با حوزه خارج از خود قرار دارند همیشه این احتمال وجود دارد که شیوه تثبیت معنای نشانه ها در یک گفتمان توسط شیوه های دیگر تثبیت معنا در گفتمان های دیگر به چالش در بیاید.
دال های شناور نشانه هایی هستند که گفتمان های مختلف چالش می کنند تا به آنها به شیوه خاص خودشان معنا ببخشند.
متن کامل این سخنرانی را اینجا می توانید بخوانید...