اشاره و نشانه

مطالبی در باره علوم ارتباطات و نشانه شناسی (البته گاهی درددلی هم می کنیم)

اشاره و نشانه

مطالبی در باره علوم ارتباطات و نشانه شناسی (البته گاهی درددلی هم می کنیم)

ندیم بادنجان!!!

سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجان بورانی پیش آوردند، خوشش آمد، گفت: «بادنجان، طعامی است خوش.» ندیمی مدح بادنجان، فصلی پرداخت. چون سیر شد گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز در مضرت بادنجان، مبالغتی تمام کرد، سلطان گفت: «ای مردک! نه این زمان مدحش  می گفتی؟» ندیم گفت: «من ندیم توام، نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را.»

 

عبید زاکانی

مرغ بریان در سفره بخیل

ظریفی مرغ بریانی در سفره بخیلی دید که سه روز پی در پی بود و نمی خورد. گفت: «عمر این مرغ بعد از مرگ درازتر از عمر اوست پیش از مرگ !»

 

عبید زاکانی

بهانه بقدر کفایت

یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست، گفت: «اسب دارم اما سیاه است». گفت: «مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد؟» گفت:«چون نخواهم داد همینقدر بهانه بس است

عبید زاکانی