چون در این دنیا عزیزم داشتی یارب به لطف
وز بسی نعمت، نهادی بر من مسکین، سپاس
اندر آن دنیا عزیزم دار، زیرا گفته اند:
خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس
عبید زاکانی
وه که چه زیبا بود بر لب آب روان
عکس گل و ارغوان، سایه بید و چنار
یارب اگر می دهی ناز و نعیمی به ما
عمر به آخر رسید تا کی از این انتظار؟
عبید زاکانی
جهان خوش است و چمن خرم است و بلبل شاد
بیار باده گلرنگ، هر چه بادا باد...
عبید زاکانی
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم؛
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
کوچه، فریدون مشیری